خانم کوچیک
خانم کوچیک خونه ما بعضی وقتا شیرین کاریهای که چه عرض کنم خرابکاریهای میکنی که آدم فقط باید عکس بگیره چون تکرر این کارات زیاده و هیچ کار دیگه ازم بر نمیاد مشغول ضمه امیدوارم درست نوشته باشم هستین که فکر کنین کار محیا هستش این هم مجرم در حال فرار و گاهی اوقات مجرم میره وسط مبلا قایم میشه و هنر جدیدت که میری در کابینت رو باز میکنی و قاشق و چنگال هارو در میاری و میذاری یک کشو بالاتر تو سالم باش و باش ولی شیطنت کن منم مادر لذت ببرم از حضورت ...
نویسنده :
مامان
18:21
عكس
اين سه تاعكس هم تو گوشيم بود گفتم يادي از قديما بكنيم امير رضا اگه دختر هم ميشدي خوب بود ها اين عكس مال حدود 2 سالگي كه خونه مامانا ميرفتي مامان صديق كجايي كه ببيني بچه ها چه لاوي ميتركوندن خدايش چقد تپل هم بودن قربون ژستت بشه مادر ...
نویسنده :
مامان
11:27
همينجوري
گفته بودم محيا پرتقال و ليمو خيلي دوست داره برعكس شما آقا امير كه تو ميوه ها فقط خيار سبز و موز رو خوب ميخوري و در كل هر چي بزرگتر ميشي بد غذا تر و همه ميوه ها رو هم نميخوري برعكس كه الان توي رشدي و ميوه برات خوبه اين عكس رو از گوشي بابا كش رفتم وقتي ميخوام بخوابونمت و شما نميخوابي و سرحال آي اي اي آي امان از دل من و اينم پرتقال بعد از خواب محيا جوني نگين چرا سالم ميدم بهش خودش همه رو از دستم ميگيره حتي براي پوست كندنش هم گريه كرد اگه دقت كنين اشكش هم معلومه قربون اون خوردنت برم عزيزم محكم ميچلوندش هم اين عكس آخري هم خانم گوشي باز كه هروقت گوشي دستمون ميبينه ولش نميكنه .نيگا آقا امير هم ولو روي مبل كه ببينه...
نویسنده :
مامان
10:56
مادر که بشی میفهمی
سلام دختر و پسر خوشگلم جونم براتون بگه بچه که بودم مامانم همیشه یک جمله رو یاد آوری میکرد اونم بیشتر وقتا یی که از شون در مورد دلسوزی های به نظر خودم بیمورد خورده میگرفتم مثلا وقتی که دیر از مدرسه یا دانشگاه میامدم و نگرانی های مامانم رو سر دیر اومدنم می ديدم و من میگفتم بچه که نیستم پیاده آمدم یا بچه که نیستم کلاسم طول کشید و مامان همیشه میگفت نگرانت شدم و مادر که بشی میفهمی من چی میگم (اصلا سخت گيري در كار نبود خداييش منم بچه مثبت بودم )یا اینکه شبا به زور اگه شده یک لقمه باید میخوردیم بعد میخوابیدیم که با شکم گشنه نخوابیم یا اگه مریض میشدیم یکدوممون میدیم چقدر مامانم برای خوب شدنمون بی مزد و بی منت زحمت میکشید یا اگه نهار یا شام با...
نویسنده :
مامان
12:13
محیای ماستی
محیا ماست خیلی دوست داره ببنین تا چه حد اینجا هم خونه مامان یزرگ منه با آدم برفی امیر حسین دایی عکس انداختی با روی خوش و در آخر ....... چشم مستت به پاکي درياست قهر و نازت براي من زيباست با تو هيچ چيز از خدا نمي خواهم با تو بودن براي من دنياست ...
نویسنده :
مامان
15:44
ما هم چشممون به برف افتاد11/18
روز جمعه ما هم حوس كرديم با برو بچ دايي مهدي بريم برف بازي چيه خو مگه ما بچه كوچيك دارا دل نداريم اول آقاي امير راه نميامد كه با آدم برفي كه فقط بخاطر دل ايشون درست كرده بوديم عكس بندازه بگم دليلش چي بود بگم اقا امير كه فردا روزي بداني براي چه چيزا هم به خودت سخت ميگيري هم به ما فقط فقط به خاطر اينكه ماشين دايي مهدي از ماشين ما جلو زده آخه از اول راه دستور ميدادي كه ما بايد از دايي مهدي سريع تر بريم عكس پايين هنوز قهري و داري تنها با خودت بازي ميكني واي كه چقدر گريه كردي عزيزم اين دو عكس هم خواهرا هستن اولي سارا جونييييييييي و دومي زهرا ي من با سارا ...
نویسنده :
مامان
10:23
اندر حکایت محیا
محیای من اللهی قربونت برم مننننننننننننننننننننننننن.دخترکم یک هفته ده روزی هست که بجور از نظر مزاجی بهم ریخته ای بطوری که خرج پوشکت از همه خرجات بالا رفته دائم هم دستت توی دهنت هست تب نداری و غذاتم خوب میخوری ولی ... یادم میاد امیرم وقتی دندان های نیش پایین و کرسیشو داشت در میاورد هم همینجوری بود و شما هم وقتی میخندی معلومه که لثه پایینت دقیق بغل دو تا دندون پایینت متورم و قرمز هست انشاا.. زود زود دندونت در بیاد و راحت بشی ولی بگم از کارای این مدتت .خیلی حرف میزنی حرفای نا معلوم ولی ساکت نمشینی وقتی امیر یا بابا راه میرن و شعر توی ذهنشونو میخونن تو هم صداتو بلند میکنی و یک چیزای میگی که یعنی تو هم داری آهنگ میخونی اگر یک آهنگ شاد از تی وی پ...
نویسنده :
مامان
7:30
شیطنت سری4
این عکسو گذاشتم چون بیانگر حرفای پست قبلیم در مورد دندونات هست .قربونت برم فلش خورد گوشیم چشماتو اذیت کرد اگه گفتین این خانم زیر اپن آشپزخونه چکار میکنن ماهم نفهمیدیم خوشحال از صعودش خوشحالی مامان بهت این اجازه رو دادم که با تندیس بازی کنی مگه نه آخه این چیه مامان حالا درست گرفتمش عاشقتممممممممممممممممممممممممممممممممم محیا ...
نویسنده :
مامان
10:06