امیر گلمامیر گلم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
محیای نازممحیای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

يكي بود يكي نبود

خانم کوچیک

خانم کوچیک خونه ما بعضی وقتا شیرین کاریهای که چه عرض کنم خرابکاریهای میکنی که آدم فقط باید عکس بگیره چون تکرر این کارات زیاده  و هیچ کار دیگه ازم بر نمیاد   مشغول ضمه امیدوارم درست نوشته باشم هستین که فکر کنین کار محیا هستش این هم مجرم در حال فرار و گاهی اوقات مجرم میره وسط مبلا قایم میشه و هنر جدیدت که میری در کابینت رو باز میکنی و قاشق و چنگال هارو در میاری و میذاری یک کشو بالاتر تو سالم باش و باش ولی شیطنت کن منم مادر لذت ببرم از حضورت ...
8 اسفند 1392

عكس

اين سه تاعكس هم تو گوشيم بود گفتم يادي از قديما بكنيم امير رضا اگه دختر هم ميشدي خوب بود ها اين عكس مال حدود 2 سالگي كه خونه مامانا ميرفتي مامان صديق كجايي كه ببيني بچه ها چه لاوي ميتركوندن خدايش چقد تپل هم بودن قربون ژستت بشه مادر ...
1 اسفند 1392

همينجوري

گفته بودم محيا پرتقال و ليمو خيلي دوست داره برعكس شما آقا امير كه تو ميوه ها فقط خيار سبز و موز رو خوب ميخوري و در كل هر چي بزرگتر ميشي بد غذا تر و همه ميوه ها رو هم نميخوري برعكس كه الان توي رشدي و ميوه برات خوبه اين عكس رو از گوشي بابا كش رفتم وقتي ميخوام بخوابونمت و شما نميخوابي و سرحال آي اي اي آي امان از دل من و اينم پرتقال بعد از خواب محيا جوني نگين چرا سالم ميدم بهش خودش همه رو از دستم ميگيره حتي براي پوست كندنش هم گريه كرد اگه دقت كنين اشكش هم معلومه قربون اون خوردنت برم عزيزم محكم ميچلوندش هم اين عكس آخري هم خانم گوشي باز كه هروقت گوشي دستمون ميبينه ولش نميكنه .نيگا آقا امير هم ولو روي مبل كه ببينه...
1 اسفند 1392

مادر که بشی میفهمی

سلام دختر و پسر خوشگلم جونم براتون بگه بچه که بودم مامانم همیشه یک جمله رو یاد آوری میکرد اونم بیشتر وقتا یی که از شون در مورد دلسوزی های به نظر خودم بیمورد خورده میگرفتم مثلا وقتی که دیر از مدرسه یا دانشگاه میامدم و نگرانی های مامانم رو سر دیر اومدنم می ديدم و من میگفتم بچه که نیستم پیاده آمدم یا بچه که نیستم کلاسم طول کشید و مامان همیشه میگفت نگرانت شدم و مادر که بشی میفهمی من چی میگم (اصلا سخت گيري در كار نبود خداييش منم بچه مثبت بودم )یا اینکه شبا  به زور اگه شده یک لقمه باید میخوردیم بعد میخوابیدیم که با شکم گشنه نخوابیم یا اگه مریض میشدیم یکدوممون میدیم چقدر مامانم برای خوب شدنمون بی مزد و بی منت زحمت میکشید یا اگه نهار یا شام با...
30 بهمن 1392

محیای ماستی

محیا ماست خیلی دوست داره ببنین تا چه حد اینجا هم خونه مامان یزرگ منه با آدم برفی امیر حسین دایی عکس انداختی با روی خوش و در آخر ....... چشم مستت به پاکي درياست  قهر و نازت براي من زيباست  با تو هيچ چيز از خدا نمي خواهم  با تو بودن براي من دنياست ...
20 بهمن 1392

ما هم چشممون به برف افتاد11/18

روز جمعه ما هم حوس كرديم با برو بچ دايي مهدي بريم برف بازي چيه خو مگه ما بچه كوچيك دارا دل نداريم اول آقاي امير راه نميامد كه با آدم برفي كه فقط بخاطر دل ايشون درست كرده بوديم عكس بندازه بگم دليلش چي بود بگم اقا امير كه فردا روزي بداني براي چه چيزا هم به خودت سخت ميگيري هم به ما فقط فقط به خاطر اينكه ماشين دايي مهدي از ماشين ما جلو زده آخه از اول راه دستور ميدادي كه ما بايد از دايي مهدي سريع تر بريم عكس پايين هنوز قهري و داري تنها با خودت بازي ميكني واي كه چقدر گريه كردي عزيزم اين دو عكس هم خواهرا هستن اولي سارا جونييييييييي و دومي زهرا ي من با سارا ...
20 بهمن 1392

اندر حکایت محیا

محیای من اللهی قربونت برم مننننننننننننننننننننننننن.دخترکم یک هفته ده روزی هست که بجور از نظر مزاجی بهم ریخته ای بطوری که خرج پوشکت از همه خرجات بالا رفته دائم هم دستت توی دهنت هست تب نداری و غذاتم خوب میخوری ولی ... یادم میاد امیرم وقتی دندان های نیش پایین و کرسیشو داشت در میاورد هم همینجوری بود و شما هم وقتی میخندی معلومه که لثه پایینت دقیق بغل دو تا دندون پایینت متورم و قرمز هست انشاا.. زود زود دندونت در بیاد و راحت بشی ولی بگم از کارای این مدتت .خیلی حرف میزنی حرفای نا معلوم ولی ساکت نمشینی وقتی امیر یا بابا راه میرن و شعر توی ذهنشونو میخونن تو هم صداتو بلند میکنی و یک چیزای میگی که یعنی تو هم داری آهنگ میخونی اگر یک آهنگ شاد از تی وی پ...
15 بهمن 1392

شیطنت سری4

  این عکسو گذاشتم چون بیانگر حرفای پست قبلیم در مورد دندونات هست .قربونت برم فلش خورد گوشیم چشماتو اذیت کرد  اگه گفتین این خانم زیر اپن آشپزخونه چکار میکنن  ماهم نفهمیدیم خوشحال از صعودش خوشحالی مامان بهت این اجازه رو دادم که با تندیس بازی کنی مگه نه    آخه این چیه مامان  حالا درست گرفتمش عاشقتممممممممممممممممممممممممممممممممم محیا  ...
14 بهمن 1392