امیر گلمامیر گلم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
محیای نازممحیای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

يكي بود يكي نبود

حس استقلال طلبي

شنبه 13 ارديبهشت      ساعت 22/45 داشتيم از خونه بابابزرگ بابايي ميامديم  من : راستي يادم رفته پوشك هاي محيا هم تمام شده كاش براش بخريم بعد بريم خونه  بابا: كاش زودتر ميگفتي الان واجبه (بابايي تنبليش ميشه كه بره بگيره)  من:خب از همين سوپري نزديك خونه بگير  امير كه حس بابايي رو درك ميكنه ميگه بابا ميخواي من برم بگيرم من و بابا اول نيگاه هم ميكنيم بعد نيگاه امير هي نيگاه هم ميكنيم هي نيگاه امير بعد بابايي فك افتادشو جمع ميكنه ميگه آره ميري بگيري پسرم ميخواست مطمئن بشه انگار امير: بعععععععععععله ماشين رو اونور خيابون پارك ميكنه بعد از تو آينه كنترل ميكنه كه ماشيني محض اعتياد دور و بر بچمون نيا...
15 ارديبهشت 1393

بيرون آمدن يك جوانه

بالاخره دندون كرسي محيا جوني در آمد بعد  از اينكه كلي  پاهات سوخت و آبريزش بيني داشتي ولي به نسبت دندون هاي بالايي آسان تر بود چون گلاب به روت مسئله اسهال ديگه در كار نبود خدايا شكر ت ...
5 ارديبهشت 1393

عکس های این چند روزه سری 1

اول از همه سفره هفت سین امسالمون کوزه کار دست خودمه پنجشنبه 7 فروردین گفتیم حالا که عمو حسن هم بیرجندن و بابا و من و عمه صدیق و دایی مهدی و عمه طاهره و آقا رضا مرخصی داریم خو چیه داشتیم هممون همون روز خو   بریم یک دوری در شهر خودمون بزنیم و آثار تاریخی شهرمونو ببینمیم نکه ندیدیم تا حالا قلعه ارگ و سارا خانم و امیر آقا در کنار تزیینات داخل قلعه  .باادب و مهربان بعلهههههههههه سواحل بند دره و مهدی هم  اضاف شد به بازی سارا و امیر.بعله مهربان و خندان و باادب محیا خانم از بادی سردی که میوزید هرچه لباس با خودمون برده بودیم تنش کردیم ددیییییی محیا و اینهم خود بند دره و بقیه عکسا مال ام...
13 فروردين 1393

سال نو ماهم اینطوری شروع شد

سلام گل های خوشگلم امید بخدا این اولین پست در سال جدیده امیدوارم همیشه بهترین خاطرات رو برای شما بچه های گلم و خانواده عزیزم ثبت کنم از خدا میخوام سال خوبی برای همه باشه و پول کسی برای دعوا و دکتر خرج نشه و بهترین روزها رو همراه با علی الخصوص سلامتی در کنار خانواده داشته باشن از خدا میخوام سایه پر مهر پدرها و مادرهامون از روی سرمون کم نشه و خواهر ها و برادرهامون در کنار بچه هاشون زندگی خوب و خوشی رو بگذرونن و اما عید امسال در خونه ما حال و هوای دیگه ای داشت به خاطر اینکه همه خواهر ها و برادر ها و پدرو مادر هامون سر سال تحویل خونه ما بودن این فکر من بود ما دو سه سال هست که پنج شنبه های هر هفته دعای کمیل با خانواده شوهر بر گذار میکنیم و بعد دع...
13 فروردين 1393

تولد گل دخترم محيا سادات

سلام عزيزم جونم گل قشنگم امروز زيبا ترين روز زندگي منه ميدوني واسه چي؟ واسه اينكه خداي مهربون تو رو به من عيدي داد و منو لبريز از عشق به تو كرد اين هم ني ني وبلاگ زحمتشو كشيده و عكستو جزء متولدين امروز تبريك گفته ...
21 اسفند 1392