امیر گلمامیر گلم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
محیای نازممحیای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

يكي بود يكي نبود

سال نو ماهم اینطوری شروع شد

1393/1/13 17:29
نویسنده : مامان
109 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل های خوشگلم امید بخدا این اولین پست در سال جدیده امیدوارم همیشه بهترین خاطرات رو برای شما بچه های گلم و خانواده عزیزم ثبت کنم از خدا میخوام سال خوبی برای همه باشه و پول کسی برای دعوا و دکتر خرج نشه و بهترین روزها رو همراه با علی الخصوص سلامتی در کنار خانواده داشته باشن از خدا میخوام سایه پر مهر پدرها و مادرهامون از روی سرمون کم نشه و خواهر ها و برادرهامون در کنار بچه هاشون زندگی خوب و خوشی رو بگذرونن و اما عید امسال در خونه ما حال و هوای دیگه ای داشت به خاطر اینکه همه خواهر ها و برادر ها و پدرو مادر هامون سر سال تحویل خونه ما بودن این فکر من بود ما دو سه سال هست که پنج شنبه های هر هفته دعای کمیل با خانواده شوهر بر گذار میکنیم و بعد دعوتی شام و بعد نخود نخود این به ترتیب سنه یعنی از پدر شوهر و مادر شوهرم شروع میشه و به ترتیب سن بچه ها پنجشنبه ها رو میگذرونیم و پنجشنبه آخر سال خونه ما می افتاد شوهری موضوع رو به مامان و باباشون گفت و اونها بندان خدا قبول کردن و از طرفی با عمو حسن هم تلفنی هماهنگ کرد و اونها هم از مشهد قرار بود با عمه طاهره روز قبلش از مشهد بیان خلاصه خیلی خوشحال در تدارکات مهمونی بودیم البته شوهری تا روز آخر تا ساعت یک ونیم ظهر روز بیست و نهم درگیر بستن حسابها بودن و منو و امیر ماشینو شستیم و دور و بر خونه رو آماده کردیم تا شب سر سال تحویل همه کنار هم باشیم بابا و مامان من و خاله زهرا هم قبول کردن که بیان و همه دور هم جمع شدیم همه ساعت هفت و نیم آمدن و طبق معمول همیشه اول دعای کمیل رو خوندیم بعد سال رو در کنار هم تحویل کردیم جالب بود همه آروم کنار هم نشسته بودیم معلوم نبود تو دل هر کسی چی میگذره ولی قیافه ها پر از امید و آرزو و مضطرب بود که خدا در این سال جدید چی براشون رقم میزنه تا آهنگ سال تحویل نواخته شد و همه با روبوصی سال رو بهم تبریک گفتیم و برای هم سال خوبی رو آرزو کردیم و بعد و شیرینی و اجیل عید و بعد شام البته اینا در دور تند میگذشت چون عمو حسین و عمه فاطمه میخواستن خونه بابای عمو حسین برن و عمه طاهره هم خونه اقوام شوهرش خیال باطل و بقیه روزها رو هم به دید و بازدید گذروندیم البته الان که من اینا رو مینویسم فقط خاطره اش مونده و سیزدهم فروردینه و ما یک دو ساعتی پیش سیزده رو بدر کردیم و البته در پارک صیاد شیرازی چون اول رفتیم مزار حنبل دیدیم قل قله نمیدونم درست نوشتم یا نه بعد ترجیح داریم به خاطر سردی هوا و سرما خوردن بچه ها بقیه سیزده رو در دور و بر پارک بگذرونیم نهار ماکارونی با دست پخت من و با همکاری عمه صدیقه مهربون داشتیم و سیزده رو با عمه طاهره و عمه صدیقه و بابابزرگ رفتیم و دوازده رو با خاله زهرا و زن دایی نرگس و بابای من و دایی مهدی در چاج به دعوت بابابزرگ جون گذروندیم

 

راستی

عزیز دل مادر از 11فروردین اولین قدم ها رو یواش یواش برداشتی و الان یعنی ساعت 4 بعد از ظهر 13 فروردین خودت با عشق راه میری البته هی خودتو میروسنی به مبل یا دیوار باز یکم استراحت میکنی باز دوباره شروع میکنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

امیرحسین کوچولو نفس ما
15 فروردین 93 20:42
چه جالب ما هم بعد از سال تحویل رفتیم مهدیه برای دعای کمیل.... انشاالله سال خوبی باشه برای همه از جمله خانواده گرم و صمیمی شما....
مامان
پاسخ
اميدوارم شما هم در كنار خانواده خوبتون سال خوبي رو شروع كرده باشين .ممنونم گلم
مامان مهدی و زهرا
19 فروردین 93 9:29
مبارکه محیا جونم راه فتنت،انشاا.. بالا رفتنت از پله های ترقی رو هم ببینیم.
مامان
پاسخ
ممنونم زن عمو جون مهربون