تصمیم کبری😝
تصمیمی دیگر امروز وقتی راهی سر کار شدم به حسین جان گفتم من پیاده روی میرم سر کار حالا هی منتظر که زهرا خانم بیاد میبینم نه خیر نمیاد بهش زنگ زدم اول که برنداشت دوباره زنگ زدم و باصدای ضعیفی گفت منکه دیشب اس دادم که یک هفته میخوام برم مسافرت حالا من در حال انفجار بهش میگم من نه پیام دیدم و نه خوندم تو نباید زنگ بزنی ؟چرا اکثر پرستارهای بچه خودخواهن بعد متوجه شدم که خانم پیام داده ولی چون گوشی دست محیا بوده باز کرده و منم بی خبر از همجا .خلاصه کفری خودمو گرفتم و شروع کردم به اس دادن که من با این روش که تو هر ماه پنجشنبه ها تعطیلی و ماهی هم سه چهار روز نمیای و من یا باید روزانه باهات حساب کنم یا هم تکلیف منو روشن کن که پیام بعدیش این بود که...
نویسنده :
مامان
22:36
تولد
مرور زمان
سلام و صد سلام الان که این پیام رو میزارم امیر رضا یک بچه کلاس دومی و محیا یک فرشته 5 سالس .اگر واقعا بتونم از این ربات استفاده کنم خیلی عالی میشه برای ثبت خاطرات قشنگمون.این پست امتحانی است...
نویسنده :
مامان
19:03
94/06/09
94/06/07
امیر
فقط برای عمه صدیقه
گلکم دخترکم تولدت مبارک
دو سال گذشت دو سال با تمام لحظه های خوب و حس ناب مادر بودن من بلد نیستم شعر بگم یا شاعرانه بنویسم فقط میخوام بدونی تمام زندگی من و بابایی شماها هستین من و بابایی بارها خدا رو شکر میکنیم که شماها رو داریم و نفسمون به نفس شماها بنده شما رو داریم تا بتونیم از گذر لحظه لحظه حس مادر و پدر بودن و لذت بودنش استفاده کنیم گلم دخترم نفسم امسال خیلی دل دل میکردم که تولدت رو بگیرم یا بذارم بعد از تعطیلات چون به شدت سرما خوردی شب قبل از این برنامه ها که خونه عمه طاهره بودیم عمه ها میگفتن بالاخره بگو فردا تولد دعوتیم یا نه منم میگفتم اگه محیا خوب بشه که آره و گرنه بعد از عید که صبح جمعه دیدم خیلی خیلی حالت بهتره و دست به کار شدم و یک جشن مختصر با حضور مام...
نویسنده :
مامان
7:41
امیر گلم تولدت مبارک
سلام سلام صدتا سلام به روی ماه دوتا فرشته خوشگلم و همه دوستای مهربونم بعله امروز تولد فرشته خوشگل خودمه که مامان دومادیشو ببینه هست .ایشاالله خیلی خیلی خوشحالم که خدا منو لایق دونست تا یکسال از بزرگ شدن و رشد کردن و قد کشیدن پسر مو ببینم و الان که پنج سالت شده با صدای بلند داد بزنم بگم خدایا ممنونم و خدایا شکرت جونم براتون بگه اولا باید منو ببخشید که دیر به دیر سر میزنم چون یک قدمی برداشتم که در این اوضاع با شما دوتا میشه گفت لقمه بزرگ تر از دهن بحساب میاد ولی نمیگم تا انشاالله هر وقت تمام شد چون شاید پشیمون شدم و وسط راه ولش کنم .ولی با این وجود بدون اول و مهمتر از همه شما دو تا و زندگیم و خودمه یعنی یکم بیشتر ...
نویسنده :
مامان
19:33