مادر که بشی میفهمی
سلام دختر و پسر خوشگلم جونم براتون بگه بچه که بودم مامانم همیشه یک جمله رو یاد آوری میکرد اونم بیشتر وقتا یی که از شون در مورد دلسوزی های به نظر خودم بیمورد خورده میگرفتم مثلا وقتی که دیر از مدرسه یا دانشگاه میامدم و نگرانی های مامانم رو سر دیر اومدنم می ديدم و من میگفتم بچه که نیستم پیاده آمدم یا بچه که نیستم کلاسم طول کشید و مامان همیشه میگفت نگرانت شدم و مادر که بشی میفهمی من چی میگم (اصلا سخت گيري در كار نبود خداييش منم بچه مثبت بودم )یا اینکه شبا به زور اگه شده یک لقمه باید میخوردیم بعد میخوابیدیم که با شکم گشنه نخوابیم یا اگه مریض میشدیم یکدوممون میدیم چقدر مامانم برای خوب شدنمون بی مزد و بی منت زحمت میکشید یا اگه نهار یا شام باب دلمون نبود اگر غر میزدیم سعی میکرد ما رو راضی از سفره کنار بکشونه تازه مامان من اصلا ما رو لوس مثل بچه های الان نمیکرد میخوام اینو بگم بعله منم مادر شدم مثل برق و باد اونم مادر دو تا فرشته کوچیک منم الان درک میکنم شما اگه گشنه باشین من هم احساس ضعف میکنم شما اگه درد میکشین منم درد دارم شما اگه زمین میخورین انگار منم نقش زمین شدم الان که مادر شدم اینو میفهم که چقدر به شما وابسته ام الان که مادر شدم میفهم که چقدر بچه هامو دوست دارم الان که مادر شدم میفهم چقدر جونم بسته به جون شماست الان که مادر شدم میفهم چقدر برام عزیز هستین که حاضرم هر چی درد و بلا باشه خودم بکشم ولی شما خار به دستتون نره به راحتي حرفيكه مادر بشم ميفهم رو درك كردم ولي بازم هنوز مادرم پشتیبانمم بازم هنوز اولین کسی که به نظرم میرسه که حامی منه مادرم البته بابای خوبم هم برام کم نذاشتن ولی مادرم یک چیز دیگست یک موجود مهربون و مظلوم كه از دستاي مهربونش ميشه حاصل زحمات بي منتش رو فهميد وقتي آقا امير شما به دنيا آمده بودين مامانم تا چهل روز منو تنها نميذاشتن و كمكم ميكردن خونشون نزديك خونمون بود و تند تند بهم سر ميزدن از غذا درست كردن واسه ظهر بگير تا لباس شستن و عوض كردن و.... شما منم هر وقت ميرفتم خونه مامان انگار رسيدم به بهشت همه كاراي شما رو ميگذاشتم به مامان اينم بايد بگم شما تا قبل از اينكه آبجي دار بشي و من مرخصي زايمان برم هفته در ميان خونه مامانا بودي خيلي آقايي ميكردي و اونا هم كم برات نميذاشتن تازه از منم بيشتر لوست ميكردن و تحويلت ميگرفتن و همين جا مينويسم مادراي خوبم دوستون دارم و تا هميشه ممنونتون خب بريم ادامه محبتا داشتم ميگفتم چند روز پيش بي بي گفتن نميان عروسي دخترش بود منم گفتم خدايا چه كنم چيكار كنم اين دو تا بچه رو و اولين كيس گوشي رو برداشتم و خونه مامان رو گرفتم اللهي من فدات بشم اللهي من قربون محبتتات بشم اللهي هميشه زنده باشي و من زير سايت .آمدي نه من بيام اذيت بشم آمدي و منو خجالت دادي ساعت يكربع به هفت قرار بود بيام دنبالتون ولي تازه داشتيم شال و كلاه ميكرديم كه بيام دنبالتون كه ديديم در زدن و خود مامان پياده آمدن روز بعدش هم همينطور بدون اينكه شماها از خواب بيدار بشين و اذيت و من خاطر جمع به محل كار رفتم خاطرم جمع كه بعد از اينكه بيدار بشين يك كسي هست كه از خودم خيلي خيلي بهتر به شما دو وروجك برسه دوست دارم مامان و دست بوستم در اول و آخر مادرم مرا ببخش اگر روزي بي حوصله بودم اگر روزي بي اعتنايي كردم اگر روزي بداخلاقي كردم و غر زدم بد اخلاقي هايم را جدي نگير كه من بي تو هيچم
برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تویی كه احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...