گلکم دخترکم تولدت مبارک
دو سال گذشت دو سال با تمام لحظه های خوب و حس ناب مادر بودن من بلد نیستم شعر بگم یا شاعرانه بنویسم فقط میخوام بدونی تمام زندگی من و بابایی شماها هستین من و بابایی بارها خدا رو شکر میکنیم که شماها رو داریم و نفسمون به نفس شماها بنده شما رو داریم تا بتونیم از گذر لحظه لحظه حس مادر و پدر بودن و لذت بودنش استفاده کنیم گلم دخترم نفسم امسال خیلی دل دل میکردم که تولدت رو بگیرم یا بذارم بعد از تعطیلات چون به شدت سرما خوردی شب قبل از این برنامه ها که خونه عمه طاهره بودیم عمه ها میگفتن بالاخره بگو فردا تولد دعوتیم یا نه منم میگفتم اگه محیا خوب بشه که آره و گرنه بعد از عید که صبح جمعه دیدم خیلی خیلی حالت بهتره و دست به کار شدم و یک جشن مختصر با حضور مام...
نویسنده :
مامان
7:41
امیر گلم تولدت مبارک
سلام سلام صدتا سلام به روی ماه دوتا فرشته خوشگلم و همه دوستای مهربونم بعله امروز تولد فرشته خوشگل خودمه که مامان دومادیشو ببینه هست .ایشاالله خیلی خیلی خوشحالم که خدا منو لایق دونست تا یکسال از بزرگ شدن و رشد کردن و قد کشیدن پسر مو ببینم و الان که پنج سالت شده با صدای بلند داد بزنم بگم خدایا ممنونم و خدایا شکرت جونم براتون بگه اولا باید منو ببخشید که دیر به دیر سر میزنم چون یک قدمی برداشتم که در این اوضاع با شما دوتا میشه گفت لقمه بزرگ تر از دهن بحساب میاد ولی نمیگم تا انشاالله هر وقت تمام شد چون شاید پشیمون شدم و وسط راه ولش کنم .ولی با این وجود بدون اول و مهمتر از همه شما دو تا و زندگیم و خودمه یعنی یکم بیشتر ...
نویسنده :
مامان
19:33
عروسکای من
چند وقته عکس نگذاشته بودم امروز آستینامو بالا زدم و اینم چند تا عکس.پسرک شیطون من دختر دست به کمک مامان میخواد برام گرد گیری کنه واین عکس هم در دوران پروسه شیر باز کردن محیا که داداششی اومد از دلش در آورد مراسم بلال خورون خوابهای گنجشکک که خیلی سبکه مدل خرگوشی ...
نویسنده :
مامان
13:23
رویای سخت
محیا جان عزیزکم گلکم دخترکم زیبای من هر چی بگم از احساس خودم به تو کم گفتم فقط بدون مامانی داری که دیوانه وار عاشقته نه تنهاتو بلکه امیرم تو هم جایگاه ویژه ای داری تو قلبم بعضی وقتا فکر میکنم نکنه خدا اینقدر داره به من خوبی میکنه میخواد یک اتفاق بد بیافته میگم خدا جون منو به بزرگیت ببخش نا شکری نمیکنم برای من روزهای خوبی رو رقم بزن محیا خانم از این چیزا که بگذریم سخن بد خوابی شما گفتنش واجب تره بدون که از وقتی که از شیر گرفتمت به بد بختی میخوابی یعنی تا این حد که فقط لب و دهنم با تو حرف میزنه حالا از چی و از کجا دیگه یادم نمیاد شاید دارم خواب هایی که می بینم رو برات تعریف میکنم از بس که میگی برام قصه بخون و تا به عمق خواب میرم باز...
نویسنده :
مامان
14:9
مدل اسبی
امیرررضا عاشق عاشق ماشینه و تو همه کار باباش در رانندگی دقت میکنه و نوع سخنگوی ما تو ماشینه مثلا میگه بابا بنزین تمام شده بابا باید گاز بزنی بابا ماشین کثیف باید بشوریش و باباهای دیگه دیروز به باباش میگه بابا مگه ماشین ما اسب نیست(منظور همون آرم ایران خودرو که جلو و پشت و روی شیشه ها و روی قالپاق یا غالپاق یا هرنوع دیگه که درسته میزنن ) بابایی تایید میکنه میگه پس چرا سه تا به جلو یکی به راست یا چپ نمیره حالا اگه کشف کردین منظورش چیه ؟ ...
نویسنده :
مامان
9:56
اندر احوالات ما
خدا رو شکر تو این چند روز دخترک ما اگه چه اذیت هم شد ولی به خیر و خوشی از شیر باز شد و دیگه اصلا یادی هم از شیر نمیکنه و اگه ازش بپرسیم هم بلافاصله میگه هاپوی بد خورده قربونش برم که هر چی میگذره به مظلومیت دخترا در همین کودکی و آروم بودنشون بیشتر پی میبرم و دقیقا در 21 آبان مصاف با 20 ماهگیش محیا کاملا از شیر باز شد نه صبح و نه شب دیگه شیر نمیخوره و شیر خوردنش به خاطره ها پیوست ...
نویسنده :
مامان
9:15