امیر گلمامیر گلم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
محیای نازممحیای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

يكي بود يكي نبود

رویای سخت

1393/8/29 14:9
نویسنده : مامان
222 بازدید
اشتراک گذاری

محیا جان عزیزکم گلکم دخترکم زیبای من هر چی بگم از احساس خودم به تو کم گفتم  فقط بدون مامانی داری که دیوانه وار عاشقته نه تنهاتو بلکه امیرم تو هم جایگاه ویژه ای داری تو قلبم بعضی وقتا فکر میکنم نکنه خدا اینقدر داره به من خوبی میکنه میخواد یک اتفاق بد بیافته میگم خدا جون منو به بزرگیت ببخش نا شکری نمیکنم برای من روزهای خوبی رو رقم بزن گریه

محیا خانم از این چیزا که بگذریم سخن بد خوابی شما گفتنش واجب تره بدون که از وقتی که از شیر گرفتمت به بد بختی میخوابی یعنی تا این حد که فقط لب و دهنم با تو حرف میزنه حالا از چی و از کجا دیگه یادم نمیاد شاید دارم خواب هایی که می بینم رو برات تعریف میکنم از بس که میگی برام قصه بخون و تا به عمق خواب میرم باز صدام میزنی میگی مامان جون قصه بخون آخه گلم شهرزاد قصه گو هم کم میاره بخدا گریهدیشب سر درد عجیبی داشتم رفتم که بخوابم شاید بهتر بشم ساعت 9.5 تو خونه ما 9.5ساعت خواب بلدرچین های ماست از بس زود میخوابن نمیدونم به ساعت شاید نیم ساعتی از خوابم که از خستگی و چشم درد و سردرد به خواب عمیق تبدیل شده بود نگذشته بود که داشتم تکون میخوردم ای خدا این چجور خوابیه منکه گهواره نخواسته بودم از خدا تا که دیدم صدای آشنایی به گوشم میرسه چشمامو باز کردم دیدم زیبا روی من کنارم نشسته وداره زار زار گریه میکنه مامان نخوابیم ای خدا اجازهبوسش کردم و کنار خودم خوابوندمش حالا تا دراز کشیده میگه مامان آب میخوام داداشش گلش رفت و زحمت کشید یک لیوان آب براش آورد و دوباره دراز کشید و میگه مامان نون میخوام با اینکه خودم قبل از خواب سیرش کرده بودم و خاطر جمع بودم که از گرسنگی نیست رفتم براش یک تیکه نون آوردم به دستش دادم چشمامو دوباره بستم باز صدا میاد مامان دوباره نون میخوام باز بلند شدم براش یک تیکه نون دیگه آوردم ای خدا این بچه نون خالی خور نبوده باز چشمامو بستم باز صدایی منو به خودش آورد مامان نون میخوام دور و برش رو دست زدم نکنه نونش میافته  رو زمین یا از دستش میافته تنبلیش میشه برداره و گرنه این کجا و نون خالی کجا نه خیر نگو تا ته میخورده این دفعه با التماس از امیر خواستم و دوباره رفت برای آبجیش نون آورد و باز روال تکرار خواب و باز دوباره نون میخوام و باز تکرار من عصبانییعنی تصور کنین که این بچه چند بار به خاطر نون منو بلند کرده و هر سری هم به من اشاره که برو از تو آشپزخونه نون بیار و گرنه من هر چی نون داشتم رو میاوردم که منوبلند نکنه از خواب شیرینم خلاصه بار آخر که رفتم نون بیارم میگه مامان نون نمیخوام آب میخوام گریهگریهگریهاصلا مگه من زهره قبلیم مگه من زهره ایی هستم که خونه مامانم کسی جرات داشت منو از خواب بیدار کنه تا خودم بیدار نشم خندونکواقعا عجب صبری و مهری خدا به آدم میده که صبر انواع خدمت کردن رو به امیدش میده به چه امیدی (چه سیاسی)لپ کلام این ماجرای هرشب که نه ولی اکثر شب های ماست از وقتی که محیا شیر نمیخوره خدایا خودت کمک کن و صبری بده تا دخترکم کنار بیاد با بی خوابی ها و لج بازی های شبانش و همتی به من بده تا کم نیارم در برابر این آزمون های سخت و حامی نفسم باشم(دوستان اگه سوالی در مورد حضور پررنگ پدر خانواده داشتین خدمتون باید بگم پدر جان تا سر را بر روی بالشت میگذارن چنان به اعماق خواب میرن که حکایت دنیا رو آب ببره .... رو برایشان صدق میکند حالا مصلحتی یا غیر از اون رو نمیدونم )

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان نازنين
12 آذر 93 11:48
عزيزم از قديم گفتن هر كي هندونه مي خوره پاي لرزش هم مي شينه قربون محيا گلی برم حال كردم حالت رو گرفت
مامان
پاسخ
یعنی چنی افکاری رو ندیده بودم واقعا که
نرجس
12 آذر 93 16:56
یعنی عاشق اون دو خط آخرتم،
مامان
پاسخ
نرجس
12 آذر 93 17:00
خدا صبرت بده عزیز ,طبیعیه ،یادت باشه من هم واسه زهرا یکی دو تا پست با همین وضعیت داشتم. آب میخوام و نون می خوام وتازه وقتی از پوشک میگیریشون ،تا سرتو میذاری رو بالشت ،میگن مامان جیش دارم. یعنی الان من هنوز در گیر این مامان جیش دارم زهرا هستم ،گاهی دوسه بار میبرمش ها...
مامان
پاسخ
وای خدای من واقعا سخته واقعا! خدایا به شما هم صبر بده اون دگه بدتره
مامان زهرا وسارا
13 آذر 93 10:17
سلام دختره دیگه ناز داره... باید بکشی عزیزم قزبونش برم من
مامان
پاسخ
دارم میکشم تا کی رو نمیدونم خدا نکنه عمه خانم
مامان بردیا اریایی
14 آذر 93 2:17
وای خدای من چه سخته از سیر گرفتن موندم تو غصه بردیا ایشالله که برطرف میشه بیخوابی های محیا
مامان
پاسخ
امیدوارم خدا برای شما آسون کنه ولی امیرم کمتر منو اذیت کرد تا محیا
مامان
14 آذر 93 3:06
خخخخخخخخخ امیر ما هم در مورد گیر دادن بعضی اوقات به نون دقیقااااااا همین مدلی ابراز وجود میکنه. خدا صبرمون بده
مامان
پاسخ
وای خدا من دوباره اون شب یادم میافته اشکم در میاد آخه بعضی دوستان مهربانتر از مادر میگن بچه گرسنه بوده ولی من اونشب مطمئن بودم که گرسنه نیست فقط بقول معرف کخ شیره
مامان
14 آذر 93 3:11
آی گفتی حضور پدرررررر! نمیدونم چرا هر وقت باید باشن نیستن! یعنی هستن اما نیستن! شایدم هستن اما خودشون نمیخوان باشن! و یا اینکه هستن اما نا خودآگاه نیستن! بله یه همچین آدم این مدلی استدلال کنی هستم من.! عمرا بذارم بهشت یه وجبش مال مردا بشه. مگه الکیه زیر پای خودمه !!
مامان
پاسخ
خیلی هنرمندانه گفتی کیف کردم اساسی عجب استدلالی
مامان اميرپسرسرما
14 آذر 93 21:07
واي طفلكي خوب دخمل نازم حق داره ...بهونه گيري ميكنه
مامان
پاسخ
حق داره پس من چی