امیر گلمامیر گلم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
محیای نازممحیای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

يكي بود يكي نبود

روز دختر

1393/6/6 10:27
نویسنده : مامان
223 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی .

میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید

بععععععععععععله ما هم دختر داریم و میخوام این روز به  فرشته کوچیک خونمون محیا گلی تبریک بگم و از خدا میخوام منو زنده نگه داره تا شاهد بزرگ شدن وپرو بال گرفتن دختر زیبارویم وپسر مهربونم باشم همگی بلند آمینخندونکو امیدوارم خدای مهربون اونارو به راه درست هدایت و سرنوشت نیکو رو براشون رقم بزنه بازم آمین بغلخب بریم سراغ روز دختر که  میشد  پنجشنبه و من هم تو خونه بودم صبح به امیر یاد اور شدم امروز روز آبجیته و باید بری ببوسیش و بهش تبریک بگی حالا امیر میگه یعنی تولدشه ؟ آره مامان یک جورایی .امیر:یعنی میخوام تولد بگیریم براش .من:یکم فکر کردم دیدم این کار باعث عواقبی خواهد شدگفتم نه تولد یک خانم خوبه ولی از بس  خانم و دختر خوبی  بودن امروز رو روز دخترگذاشتن و محیا هم چون دختره تو باید بهش تبریک بگی.امیر : روز پسر هم هست؟ منسوالتعجبخطاخب امیر بریم تبریک بگیم به غیر از اینه که همه روزای خدا مال پسرها و آقایونه درسخوان رفتیم یک روبوسی خواهر و برادرونه کردن و امیر گفت خب مامان پس بریم برای محیا کیک درست کنیم دیدم فکر بدی نیست و ازاین رو دست بکار شدیم و یک کیک شکلاتی با کمک بچه ها درست کردم و تاقبل از اومدن بابا از سر کار همه کارامون تمام شد و عصر که از خواب بیدار شدیم با یک شمع عددی 2 روی کیک گذاشتم و هی محیا و امیر فوت کردن و من و باباش هم براشون دست میزدیم و بعد از تکرار چهار و پنج بار کلک کیک روز دختر رو با چایی کندیم جای همه دوستان خالی ظاهر نداشت که عکشو بذارم ولی واقعا خوشمزه شده بود و بعد رفتیم عصر ماشینو بابایی گذاشت تا شیشه جلو ماشین رو درست کنن و بعد با تاکسی رفتیم بازار اولین بار بود که با بچه ها سوار تاکسی داخل شهر شده بودیم اونم با بابای یچه ها جالب بود یک هیجان خاصی داشت حالا انگار سوار چی شدیم قه قهه رفتم برای خودم کفش پیاده روی بخرم که به کام روز پسر شد و بقول امیر کفش فوتبالی براش خریدیم حالا میگین چرا میگی هر روز روز پسره ولی خب لازم بود مبارکت باشه گل پسرم محبت

و اما چند تا عکس از این چند روزه. دختری با حالت قهر

شب رفتیم بیرون و محیا در حال اندیشه با صورت کثیف

دخترک منتظر آغوش مادرو من مشتاق دیدار از برگشت سر کار

درحال دیدن شبکه پویا

دخترکم سر صبح گوشی بازی میکنه

مامان بیا نمیخوام

عزیزدلممممممم

امیر و تبسم عمه فاطمه

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

فدایی محیا
8 شهریور 93 0:15
روزت مبارک فرشته خووووووووووووشگل
مامان
پاسخ
دستتون درد نكنه خاله جوني