امیر گلمامیر گلم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
محیای نازممحیای نازم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

يكي بود يكي نبود

مرور زمان

1392/7/2 8:50
نویسنده : مامان
223 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پيش مثل امروز ظهرش از سركار با دايي مهدي ومامان بزرگ من و مامان و بابام رفتيم مشهد شب ساعتاي ده رسيديم رفتيم كليد سوئيت رو گرفتيم و رفتيم خونه عمو حسن شام رو خورديم زود ظرفا رو شستيم رفتيم سوئيت كه با خونه عمو حسن يك كوچه فرق داشت خوابيديم فردا صبح هم رفتيم حرم و ظهر خونه عمو نها ر رو خورديم و رفتيم مامان و بابابزرگ ساكشون رو برداشتيم ميخواستيم بريم فرودگاه كه دايي ابراهيم كه آمده بود خداحافظي يك كارت عروسي آورد براي شب ما هم خدا خواسته رفتيم بعد از اينكه رفتيم فرود گاه آه و اشك و خداحافظي بامامان و بابا آمديم حاضر شديم رفتيم عروسي به موقع رسيديم چون نيم ساعت بعد از اينكه رسيديم شام آوردن و اونجا بود كه بابا اسمس دادن ما سوار هواپيما شديماسترسخوشبحالتون مادر جون بعد از شام همه پكر از خداحافظي رفتيم سوئيت بخوابيم فرداش هم صبح رفتيم بازار بزرگ بين المللي جهت خريد براي مامان بزرگ كه براي نوه هاشون خريد كردن ولي من به غير از يك شلوار تو خونه براي امير و يك بلوز و شلوار پاييزي براي محيا چيزي پيدا نكردم مباركتون باشه انشاا... سفراي بعدي و يك بازي دوز هم براي مهدي گرفتم آخه عصري تولد زهرا بود براش قبلا از بيرجند خريده بودم بعد از همين بازار گردي رفتيم خونه واسه نهار راستي يك سري به گل فروشي ها هم زديم چيزي نداشت ولي ما 150 تومان به خرج افتاديم سوالبعد از اون نهار و عصر خونه عمو حسن

j,تولد زهرای خوشگل .زهرا جون انشاا... عروسیتو ببینیم بعد از اون سریع تر رفتیم خونه که شام بخوریم و بخوابیم صبح هم بعد از نماز رفتیم حرم و راه افتادیم به سمت بیرجند اینم از سفر دو روزه ما

قربون پسرم برم رفته زيارت و هر بار كه باباباش ميرفت ميگفت بوسيدم حرمو

قربون نفساي عمهقلباينم دختراي دايي و دختراي عمه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان علی
19 آبان 92 12:49
زیارت قبول دفعه بعد قسمت شد و رفتی برا ما هم دعا کن
مامان علی
19 آبان 92 12:50
تولد تولللللللللللللللللد تولدت مبارک